ساعت فلش

ستاره های دریای آبی ...

همه تقدیم وجودت

برایم مهم نیست در چه دنیایی زندگی میکنم

مهم است که در دنیای مردانه من زن باشم

آدم برفی هم که باشی

دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد

دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد
تا گرمت کند ، تا آرامت کند

مهم نیست آب شدن ، نیست شدن...

مهم آن آرامش است,حتی برای چند لحظه....

همه راهها که با پا پیموده نمی شوند

دستت را به من بده

در امتداد دود سیگارم…..!
 

خط گیسوان کسی تکرار می شود
 

که همه هستی مرا به باد داد .
 

چايی با طعم لبهايم برايت دم كرده ام !!!
لب سوز و....
لب دوز و....
لب خواه ....
لب ريز ...
لب ريز تمام عشقم ، هوسم ، تنم ، و زنانگی ام

به صلیب هم اگر کشیده شدی

مسیح باش

نه مترسک سر جالیز !

بیچاره دلمــ ...

صداے قدمهاے تو را تابــ نیاورد ...به خود لـــرزید و فــرو ریــــختــ ...تو شنیدے صداے ریزشــ دیوار دلمــ را

اما بے تفاوتــ از کنار احساسمــ که زیر آوار جا مانده بود گذشتے

اگر سهم من بودی از روزگار

دل خستـه ام لحظه ای غـم نداشت

کنار تو و زیر باران و عشق

ز دنیا دگر هیچ چیزی دلم کم نداشت

چون برگ های رنگ رنگ ، خشک و پر هیاهوی درختان پاییزی
در باد
رقص کنان می گذرند
روزهایم
با بی رنگی
با تنی خیس
با سکوت …
و من باز چشم انتظارم
بر سر کوچه ای که
می گویند
نسیم نسیان
گاهگاهی
از آن می گذرد …
باز پریشانم
باز ناشکیب
باز تلخ و غریب
من باز
دستهای سردم را
با شیشه ی پنجره گرم می کنم
زمستان نزدیک است !